تابلو آرزوها

ساخت وبلاگ

امروز تولدمه، از این روز بدم میاد، خیلی. مثلا میخواست سورپرایزم کنه بدون اینکه بهم بگه مهمون دعوت کرده من میخواستم تنها باشم. اه، کی حوصله اینارو داره.

تابلو آرزوها...
ما را در سایت تابلو آرزوها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmilad2barea بازدید : 93 تاريخ : دوشنبه 31 مرداد 1401 ساعت: 19:42

رفتم دفتر وکیل سرپرست میگم کانون گفته از پرونده های شما گزارش بنویسم، بیست کیلو پرونده گذاشت جلوم حتی یکیشون قابل گزارش نویسی نبود. از من شلخته تر هم هست، ولی اونا شلخته پولدارن من شلخته بی پول. تازه فهمیدم این بابا حق داره اصلا بهم پرونده نده، حتی در مورد کاراش مشاوره هم نمیتونم بدم ، چه برسه به طرح دعوا.دایی بزرگم رو بعد ده سال دیدم، حس خوبی گرفتم. پیر شده بود ولی گفتم جوونی، کاش قد و هیکلم به داییام میرفت نه به بابای خدابیامرزم. کاش ما هم از اونا بودیم که خاله و دایی و عمه عمو نگرانشون میشن، هه، جز مادر کسی نگرانم نیست، حتی همین مثلا همسرم، اما خدارو شکر هرچقدر گند اخلاق و خشنه و جلو این و‌‌اون آبروی آدمو حفظ میکنه. به پدیده ای به نام طلاق عاطفی نزدیک و‌ نزدیکتر میشیم. امروز یکی باهم دیدمون فکر کرد مامانمه، ظاهرا خندیدم ولی واقعا ناراحت شدم، نه بخاطر خودم، بخاطر خودش. حس بدیه.محسن جان ممنونم ازت بخاطر همه چی، مراقب خودت و قلب بزرگت باش. تابلو آرزوها...
ما را در سایت تابلو آرزوها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmilad2barea بازدید : 93 تاريخ : پنجشنبه 27 مرداد 1401 ساعت: 14:27

میگه خیلی خصوصیات اخلاقی خوبی ، آبروی آدم رو‌ حفظ میکنی، خسیس نیستی خدارو شکرو...گفتم بخاطر همینا بود که ولم کردی، رفتی درخواست طلاق دادی...نتیجه: ریده شد توو حال'>حال خوبش.زندگی مشترک ما به دو بخش تقسیم میشه: اول، قبل از ترک کردن بی‌دلیلش و درخواست طلاقدوم، بعد از ترک بی دلیلش و درخواست طلاق.توو قسمت اول هم خیلی همه چی اوکی نبود اما به این بدی و سردی هم نبود، توو قسمت اول با کسی زندگی میکردم که میتونستم بهش اعتماد کنم، کسی که دوسم داشت و توو همه سختیا و مشکلات کنارم بود، بخاطر وجود همچین کسی خب خیلی احساس خوبی داشتم، به زندگی امیدوارتر بودم، اینقدر احساس تنهایی و بی کسی نمیکردم، اینقد نمیریختم توو خودم، اینقد دلم نمیخواست ازش دور باشم. قسمت دوم یه زندگیه که یکی از دو طرف هیچ امیدی به اون زندگی و اون آدم نداره، نه به حرفاش اهمیتی میده نه کاراش، چون هرچقدر هم که باهاش خوب باشم و بهش اهمیت بدم بالاخره توو اوج خوبی و خوشبختی, با دلیل یا بدون دلیل تنهام میذاره میره. پس بهتره به همین آدم که مثلا همسرمه هم امید نبندم.رفتن و اون درخواست طلاقش از خیانت بدتر بود، خیلی پست باید باشی که بخاطر برادر و خواهرای نچسب و دامادای به دردنخور و بیشعورت از کسی بگذری که همه زندگیش بودی، کسی که با تمام وجود تو رو میخواست، عاشقانه باهات زندگی میکرد، بهت متعهد بود و جز تو کسی رو نمیدید... ریدی عزیزم، فکر میکردم با گذشت زمان درست میشه، حسم برمیگرده، بازم با تمام وجود میخوامش... اما نشد، نمیشه. هم خودش داره اذیت میشه، هم من. دست خودم نیست، یه قسمت از روحم رو نابود کرد، یه تیکه از قلبم رو با کارش له کرد... اه... اونم توو این شرایط وحشتناک. تابلو آرزوها...
ما را در سایت تابلو آرزوها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmilad2barea بازدید : 134 تاريخ : شنبه 15 مرداد 1401 ساعت: 17:02

حالم از هرچی رابطه جنسی بهم میخوره.که چی بشه؟ واقعا که چی؟ مثلا آروم بگیری؟ خب بشین ...! بخدا شرف داره، استغفروالله. بخاطر این موضوع ازدواج نکردم که بخاطرش جدا بشم، اما بدم میاد دیگه، مزخرف‌ترین و پوچ‌ترین کار دنیاست. یاد سیزیف افتادم، کتاب افسانه سیزیف از آلبر کامو. جوونیام چقدر کتاب میخوندم، با عشق هم میخوندم، الان چند ماهه کلیله و دمنه رو تموم نکردم. بیخیال. رابطه‌جنسی هم مثل خیلی کارای دیگه که به نظرم پوچ‌ اومدن و حذفشون کردم، قابل حذفه. تابلو آرزوها...
ما را در سایت تابلو آرزوها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmilad2barea بازدید : 144 تاريخ : شنبه 8 مرداد 1401 ساعت: 14:22